بهانه...
اصلاچرادروغ،همین پیش پایتو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس میکنم که کمی پیرترشدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگردوبازهرچه دلت خواست بدبگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
ازقول من بگوبه دلت نرم ترشود
بی فایده است این همه دوری فدای تو
دریای من!به ابرسپردم بیاورد
یک آسمان بهانه ی باران برای تو
ناقابل است،بیشترازاین نداشتم
رخصت بده نفس بکشم درهوای تو...