هرگزنخواستم که بگویم توراچقدر...
عاشق شدم!!چه وقت؟چگونه؟چرا؟چقدر؟!!
هرگزنخواستم که بگویم نگاه تو
ازابتدای ساده ی این ماجراچقدر
من راشکست،ساخت،شکست ودوباره ساخت
من راچگونه ساخت؟چراساخت؟یاچقدر؟؟؟...
هرگزنخواستم به توعادت کنم،ولی..
عادت نبود،حسی ازآن ابتداچقدر
مانندپیچکی که بپیچدبه روح من
ریشه دواندوماندتاچقدر
تقدیررابه نفع توتغییرمی دهند
اینجا فرشته هاکه بدانی خداچقدر
خوب است باتو!باهمه بی وفایی ات
قلبم گرفته است نپرس ازکجا؟چقدر؟
قلبم گرفته است!سرم گیج می رود!
هرگزنخواستم که بدانی توراچقدر؟؟؟؟؟