out of world
|
||
یادداشت ثابت - یکشنبه 92 اردیبهشت 23 :: 5:16 عصر :: نویسنده : رامین
کوک کن ساعت خویش را اعتباری به خروس سحری نیست دگر دیرخوابیده و برخاستنش دشوار است کوک کن ساعت خویش که موذن شب پیش دسته گل داده به آب ودرآغوش سحر رفته به خواب کوک کن ساعت خویش شاطری نیست در این شهرغریب که سحر برخیزد شاطران با مدد آهن و جوش شیرین دیربرمی خیزند کوک کن ساعت خویش که سحرگاه کسی بغچه در زیر بغل راهی حمامی نیست که تو از لخ لخ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی کوک کن ساعت خویش رفتگر مرده و این کوچه دگر خالی از خش خش جاروی شب رفتگر است کوک کن ساعت خویش ماکیان ها همه مست خوابند شهر هم خواب اینترنتی عصر اتم می بیند کوک کن ساعت خویش که در این شهر دگرمستی نیست که تو وقت سحر آنگه که از میکده برمیگردد از صدای سخن و زمزمه ی زیر لبش برخیزی کوک کن ساعت خویش اعتباری به خروس سحری نیست دگر در این شهر سحرخیزی نیست.... موضوع مطلب : آخرین مطالب پیوندها لوگو آمار وبلاگ بازدیدامروز: 7
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 84654
|
||